دیروز رفتم سر کار و همینطور که توقع داشتم، دستگاه کار میکرد و چون قلقش رو نمیدونستن، گفتن وا مصیبتا که این خراب شده و تقصیر میناست. خوب نکته این نبود که من بابتش ناراحت شدم چون قابل ذکر دوباره هست که عمیقا به تخمم. اما دائما خودم رو داشتم به علی ثابت میکردم که ببین من خیلی همه تن حریف میتونم باشم، من سعی میکنم زرنگ باشم، من اونقدرا هم که فکر میکنی حواسپرت نیستم و همه موارد. خلاصه که حس گوه بعدش برای ثابت کردن خودم به اون که اون اصلا یه جا نشسته بود داشت ماستشو میخورد من هی یقهاش رو میگرفتم که «نه ببین، بگذار یه چیز دیگه هم اضافه کنم..»
این اهمیت دادن به اینکه اون چجوری من رو میبینه، یکمیزیادی هست.
خلاصه برم تا دو ماه دیگه، ماستم رو بخورم و تمرکز تمرکز تا پیروزی.